دل نوشته های مجید

ساخت وبلاگ
▫️می گویند:زمانی به کوروش بزرگ گفتند: چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود بر نمیداری وهمه را به سربازانت می بخشی؟کوروش گفت: اگر غنیمت های جنگی را نمیبخشیدیم الان دارایی من چقدر بود؟ عددی را با معیار آن زمان گفتند. کوروش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت: برو به مردم بگو کوروش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد. سرباز در بین مردم جار زد و سخن کوروش را به گوششان رسانید.مردم هرچه در توان داشتند برای کوروش فرستادند.وقتی که مالهای گرد آوری شده را حساب کردند،از آنچه تخمین زده بودند بسیار بیشتر بود. کوروش رو به آنان کرده و گفت: ثروت من اینجاست.اگر آنها را پیش خود نگه میداشتم، همیشه باید نگران آنها می بودم.زمانی که ثروت در اختیار توست و مردم از آن بی بهره اند مثل این می ماند که تو نگهبان پولهایی که مبادا کسی آن را ببرد.۷ آبان روز بزرگداشت کوروش کبیر گرامی باد  دل نوشته های مجید...
ما را در سایت دل نوشته های مجید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : majid2012a بازدید : 126 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 21:12

چرا این زنهای متاهل همش ناله دارن از شوهراشون...مرد بیچاره باید چه گوهی بخوره که این زنها اروم بگیرن..غر نزنن..هی نخواد کسی نازشونو بکشه..با این همه بدبختی و گرونی ایا دیگه نا ونفسی مونده؟؟؟؟!!!

دل نوشته های مجید...
ما را در سایت دل نوشته های مجید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : majid2012a بازدید : 144 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 21:12

روزی گنجشکی عقربی را دید که در حال گریستن است
گنجشک از او پرسید برای چه گریه میکنی؟

گفت میخواهم آن سمت رودخانه بروم نمیتوانم
گنجشک او را روی دوش خود گذاشت
و پرید

وقتی به مقصد رسید گنجشک دید پشتش میسوزد
به عقرب گفت من که کمکت کردم برای چه نیشم زدی.؟
گفت خودم هم ناراحتم
ولی چکار کنم ذاتم اینه

حکایت بعضی از ما آدمهاست

 از دست رفیقان عقرب صفت
هم نشینی با مارم آرزوست

دل نوشته های مجید...
ما را در سایت دل نوشته های مجید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : majid2012a بازدید : 142 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 21:12